سفارش تبلیغ
صبا ویژن
<

خخخخخخخخخ

درد دل یه مرد متاهل :
آقا ما یه بار مغز پروانه خوردیم رفتیم زن گرفتیم،
ینی شیرین ترین و فرحبخشترین لحظات عمرمونو در زندگی زناشویی تجربه کردیم...
میرفتیم سر کار ، زنمون میگفت :
چرا انقد میری سر کار؟
چرا به من نمیرسی؟
میموندیم تو خونه میگفت:
چرا نمیری سر کار؟
پس کی میخواد پول بیاره تو این خونه؟
میشستیم رو مبل میگفت:
من باید از صبح تا شب تو این خونه جون بکنم جنابعالی رو مبل لم بدی؟
پا میشدیم کمکش کنیم میگفت:
اومدی خرابکاری کنی؟
قیافه مون ژولیده پولیده بود میگفت؛
تو اصلاٌ بخاطر من به خودت نمیرسی!
به خودمون میرسیدیم میگفت داری خودتو برا کی خوشگل میکنی؟
از دستپختش تعریف نمیکردیم میگفت:
تو اصلاٌ قدرشناس زحمتای من نیستی!
تعریف میکردیم ، میگفت:
ها؟ چه گندی زدی که حالا با ای حرفا میخوای وجدانتو راحت کنی؟...
ها ها ها ها ها...
آقامون خدابیامرز راست میگفت:
"اگه یه روز بهت گفتن بین زن گرفتن و سرطان گرفتن یکی رو انتخاب کن ، 
اصلاٌ از اسمش نترس...
با شیمی درمانی درست میشه!!!!!

پوزخند



[ دوشنبه 93/9/10 ] [ 11:8 عصر ] [ nastaran ]

کد حرکت متن دنبال موس< e="J

<

قالب وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
<<
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
<